تجربه عشق
واقعیتهایی متفاوت از عشق

از بهمن ماه سال 1391 تعداد زیادی از مردم محروم و تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) در شهرستان حاجی آباد از توابع استان هرمزگان برای گرفتن وام خود اشتغالی به این کمیته مراجعه کردند و برای تشکیل پرونده بارها از روستاهای خود به حاجی آباد رفته و متحمل کرایه ها و هزینه هایی شدند به امید اینکه بتوانند با گرفتن وام خود اشتغالی معاش خود و خانواده شان را تامین کنند.اما متاسفانه هم اکنون بعد از گذشت هشت ماه ، هنوز به آنها هیچ وامی پرداخت نشده است و وقتی که برای پرس و جو با کمیته امداد حاجی آباد و مسئول مربوطه (آقای کریمی) تماس میگیرند،ایشان با حالتی طلبکارانه با این مددجویان محروم برخورد میکنند.بطوریکه یکی از این مددجویان اظهار داشت که وقتی به آقای کریمی گفتم که " پس تکلیف وام ما چه شد؟؟ آیا بعد از مرگمان میخواهید به ما وام بدهید؟؟ همه ی مناطق استان به مددجویانشان وام داده اند." جناب کریمی در جواب گفته اند : "بقیه مناطق استان با رییس جمهور آشنا هستند .ما بعد از مرگتان وام کفن و دفن به شما میدهیم.الان بودجه نداریم.انقدر وقت من را نگیرید ، من کارهای مهمتری از شما دارم.تا دو سال دیگر هم نوبت شما نمیشود" و گوشی را روی مددجوی محروم قطع کرده اند.امیدوارم مسئولین رده بالای استان و حتی کشور نیم نگاهی به رفتار کارمندان زیر دست خود داشته باشند و نحوه عملکرد و رفتار آنها را با مردم محروم این خطه از خلیج فارس مورد بررسی قرار داده و حتی اگر نیاز است ،افرادی لایقتر و تواناتر را در این نهاد بکار بگمارند. آیا مگر وظیفه کمیته امداد تکریم و تامین مردم محروم کشور نیست؟آیا این گونه برخورد با انسانهایی که جز عزت و آبرو چیز دیگری ندارند ،درست است؟اگر کمیته امداد حاجی آباد بعد از گذشت هشت ماه نتوانسته است بودجه لازم را برای پرداخت وام کسب نماید و حتی به گفته ی مسئول آن تا دو سال دیگر هم نمیتواند که این وام ها را پرداخت نماید، پس چرا باعث شده که عده زیادی از مددجویان این منطقه برای تشکیل پرونده متحمل هزینه هایی شوند که برای آنهایی که آه ندارند که با ناله سودا کنند ،هزینه ی هنگفتی میباشد.آیا علت تشکیل کمیته امداد کمک به مردم محروم بود؟؟ یا اینکه هم اکنون تبدیل به اداره ای شده است که کارمندانی را جذب میکند و در آمد آن که از کمکهای مردم برای انسانهای محروم است را خرج حقوق کارمندان خود مینماید؟امیدوارم که روزی برسد که هیچ ایرانی و هیچ انسانی ، نیازمند دیگری نباشد.

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی                    فریاد شوق برسرهر كوی وبام خواست

پرسید زان میانه یكی كودك یتیم                 كاین تابناك چیست كه برتاج پادشاست

آن یك جواب داد چه دانیم ما كه چیست          پیداست آنقدر كه متاعی گرانبهاست

نزدیك رفت پیرزنی كوژ پشت و گفت            این اشك دیده من وخون دل شماست

 

مارا به رخت وچوب شبانی فریفته است         این گرگ سالهاست كه با گله آشناست

آن پارسا كه ده خرد و ملك رهزن است          آن پادشا كه مال رعیت خورد گداست

بر قطره سرشك یتیمان نظاره كن                 تا بنگری كه روشنی گوهر از كجاست

پروین به كجروان سخن از راستی چه سود    كو آنچنان كسی كه نرنجد زحرف راست




ارسال توسط فرزین
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد